از چشم ها بخونیم

کلمات کلیدی

فردا روز بهتریه !

پنجشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۹، ۰۱:۳۸ ب.ظ

 

 

Follow us 👉@dailyart!👈 🙏 Beautiful!! What do you think? Favorite?😍 Don't forget to Follow us @dailyart for more! Great art by…

عکس از اینجا 

 

دیشب هم با امتیاز بالا رفت جز روز های مزخرفی که تموم شد و بعد از اینکه اون وجه از زندگی  که کمتر جایی ازش گفتم و شامل لحظه های مزخرف زندگی می شه  ؛ رو تو دلنوشته ها نوشتم و بعد از کمی گریه و زاری در خفای خود ؛ خوابیدم . 

البته در واقع من نمی دونم از کِی ولی خیلی وقته خیلی اهل توضیح دادن و شفاف سازی شرایط خودم نیستم . یعنی شاید تنها یک نفر باشه که واقعا بهش بگم حالم بده . حالم خوب نیست . و به هیج عنوان نمی گم این اخلاق خوب یا بده و کلا توصیه ای هم برای شما ندارم . یعنی اصلا در جایگاهی نیستم که بخوام به شما توصیه هم کنم (: . 

اره .. خلاصه خیلی توضیح بده نیستم ( یا اینطوری شدم ) . که البته الان دارم رو یه سری مهارت ها تمرین می کنم.  

حالا اینا هیچی ... داشتم یکی از اون مجموعه پست هایی که نوشتم و تو شرایط پیش نویس مونده رو نگاه می کردم . عنوان رو نوشته بودم " سطل آشغال تاریخ " . تاریخش هم نوشته " هفت مهر 98 ". تاریخ مطلب دقیقا یادم آورد برای چی اینو نوشته بودم و هنوزم سر حرفم هستم . 

ببینیم چی نوشته بودم : 

 

 

بالاخره یه سطل خریدم . البته هنوز چیزی دستم رو به صورت فیزیکی نگرفته ولی تصور می کنم یه چیزی باشه شبیه این سطل های بزرگ زباله سر کوچه ها . کثیف و دوست نداشتنی . اون قدر هم بزرگ باشه که محتویات توش از بیرون پیدا نباشه و خلاصه چیزی بیرون نریزه ازش . بعد لابد وقتی به دستم برسه هم می ذارمش یه جایی شاید نزدیک همون سر کوچه . جلو دید نباشه خلاصه . اتفاقا این یکی خیلی هم تفکیک  نمی خواد. همگی عاقبت یکسانی دارن . احتمالا وقتی پر بشه مثل خود ِ سطل آشغال که خیلی مجازی تو ذهنم دارمش ؛ محتویاتش رو هم جوری نابود کنم که چیزی ازش باقی نمونه و محیط اطراف رو بیشتر از این آلوده نکنه . توش هم احتمالا پر بشه از ادم هایی که ترجیح می دم دیگه نبینمشون . 

یعنی به مرحله ای رسیدم که به غیر از آدم های امن خودم ؛ بقیه رو به راحتی می تونم بندازم دور . . . از آدما بگیر تا خرده ریز های تو کشو  . احتمالا یه جابه جایی پیش رو دارم و شک ندارم خیلی چیز ها رو با خودم نمی برم . سبک و آسوده . خیلی چیز ها رو می ریزم دور اون قدری که مطمئن بشم چیزی دیگه اذیتم نمی کنه . حداقل فعلا . 

و در کمال تعجب خیلی هم حس ِ بدی نیست .این جسارت برای دور انداختن هم گاهی اتفاقا خیلی خوبه . حس سبکی و تموم شدن اتاق تکونی های عید رو به آدم میده . البته آدم بالاخره تو اتاق تکونی های عید هم چیزایی داره که با احتیاط گرد و غبارشون رو می گیره . با دیدنشون لبخند می زنه و با احتیاط می ذارتشون بالای کمد که مبادا چیزیشون بشه . خوش بختانه هنوزم یکی دو جعبه از این آدما و وسایل برام مونده ولی به اندازه ی یک کامیون دور ریختنی دارم که می خوام بار بزنم بفرستم به زباله دان تاریخ . 

  • ۹۹/۰۴/۱۹
  • هیده ...