قسمت سخت ماجرا
منبع : پینترست
حالا دقیقا 45 روزه که خونه نشستم . به غیر از چند روز اول که خوش گذشت ؛ دیگه الباقی چیزی جز کسلی نبود .
فیلم دیدم و کمی هم کتاب ولی هم چنان باید " در خانه بمانیم " . دیگه از یه جایی به بعد حس کردم کافیه باید شروع کنم روال عادی زندگی رو . ولی خوب بحث اینجاست همیشه برای من " خونه موندن = استراحت و خواب و تفریح و کنار خانواده بودن " و لاغیر .
یعنی اگه برگردیم این چند سال گذشته که به معنی واقعی کلمه پر مشغله تر شدم ؛ همیشه کارهام رو بیرون خونه تموم کردم و اومدم خونه . مگر شبای امتحان که مجبور بودم تا صبح درس بخونم .
قسمت سخت ماجرا اینجاست که من تو خونه نمی تونم کار مفیدی برای کارهام(!) انجام بدم . برنامه نویسی ذهنی من اینطوریه که کار مفید رو باید بیرون خونه انجام بدم . یا محل کار یا کتابخونه یا دانشگاه یا هر جایی غیر از خونه.
حالا کیا از این قرنطینه سود می برن ؟ اونایی که همیشه همه کاری رو تو خونه انجام دادن . مثلا می تونن کلی کورس آنلاین بگذرونند یا مثلا یه زبان جدید رو شروع کنند یا مثلا درس های عقب مونده رو جبران کنند .اما ما هیچ ما نگاه |: .
+ عکس : از لحاظ دکور و سادگی و ترکیب رنگ و گلدون و مبلمان و کنج بودن .